بحث نژادپرستی یا ملیگرایی یا افتخار به زبونی که حرف میزنیم از سری بحثهای بیهوده و تعصبی قرون گذشته و حاله. من خیلی علمی و تحقیقی نمیخوام بهش نگاه کنم اما بیاین یه واکاوی از این مسئله داشته باشیم. اول از همه بگم که ما توی تعیین هیچکدوم از این سهتا نقشی نداریم. یعنی دستاورد ما محسوب نمیشن. نژاد و ملیت از بدو تولد و زبون هم تا دو سه سال بعدش واسه ما مشخص میشه. حالا یکی یکی بریم سراغشون.
ملیت یعنی همون چارچوبهای مرزی کشور، شهروندبودن، داشتن حقوقی خاص که یه کشور واسه مردم خودش تعیین کرده. مثلا ایرانی، هلندی، انگلیسی و غیره. خب این مرزها رو خود انسانها تعیین کردن و روش کارشون هم جنگ، استثمار و معامله بوده. افتخار به اینکه ما توی منطقهای مرزکشیده با ردی از خون بهدنیا اومدیم خیلی جالب نیست واسم. نکته دیگه اینکه ما با پول میتونیم ملیت و شهروندی کشور دیگهای رو بخریم. یکی که الآن افغانستانیه، جدش توی همون منطقه ایرانی محسوب میشده. کسی که الآن هندیه، نیاکانش تابع امپراطوری انگلستان محسوب میشدن.
نژاد که شاید بیشترین جنگ و دعوا سر اون باشه، اتفاقا از همه بیاساستره. اول اینکه انسان قبل از یکجانشینی در 5-4 هزار سال پیش، تا دهها هزار سال کوچنشین و در حال مهاجرت بوده. توی این مهاجرت، انسانها با هم رابطه برقرار میکردن و قبیلهها با هم مخلوط میشدن. به تمدن که رسیدیم و جنگها بزرگتر شد و نژادها هم بیشتر مخلوط شدن. الآن کی میتونه بگه مردم خراسان بزرگ از چه نژادی هستن؟ اول آریاییهای پارت از شمال دریای خزر وارد این منطقه شدن. بعد یونانیها کل ایران رو گرفتن و خون یونانی هم وارد شد. خراسان با چین همسایه بود و باهاش رابطه داشت. بعد عبیدالله ابن زیاد اومد خراسان رو گرفت و اعراب رو آورد. سلسلههای ترکتباری مثل غزنویان و سلجوقیان نژاد ترک رو به این منطقه آوردن. مغولها حمله و خونریزی کردن. انگلستان، افغانستان رو حائلی برای محافظت از هندوستان قرار داد. روسیه کمونیستی اومد و این منطقه رو تصرف کرد. خب حالا که ما تو خراسان بزرگ، چشم درشت، چشم تنگ، موی سیاه، موی بور، چشم مشکی و قهوهای و آبی و پوست سیاه و سبزه و سفید داریم. کی میتونه بگه از چه نژادی هستیم؟ ?
نکته دیگه درباره نژاد اینه که توی DNA یا چیزهایی مثل هوش یا ویژگیهای شخصیتی تفاوتی بین نژادها وجود نداره. همه این تفاوتهای فیزیکی تابع محیط بودن. پوست سیاه از تراکم ملانین و پوست سفید ماستی از کمبود نور خورشیده. ما در ویژگیهای غیرفیزیکی با هم تفاوت نداریم، چون از یک جد هستیم و اون هم از آفریقا اومده. هرچند 4 درصد نژاد نئاندرتالهای منقرضشده رو داریم. یه پدیده جالب دیگه اینه که ما اغلب به هرکسی که عربی یا ترکی حرف بزنه میگیم عرب یا ترک. ترکیه رو ببین! کدومشون شبیه ترکهای قزاقستان و قرقیزستان هستن آخه؟ عراقیها و سوریها هم که بابلی و سریانیان ولی خب عربی حرف میزنن.
حالا آخرش به زبان میرسیم. من خودم دوست دارم تا حدی که به تعصب نرسه، به زبونم افتخار کنم. این هم به خاطر آثار فاخر گذشتگان و کارهاییه که بقیه کردن. همین زبان هم چون یه موجود زندهست، هیچوقت ساکن نبوده. انسانهایی که مهاجرت میکردن، زبونشون رو هم با خودشون به جاهای مختلف میبردن و با زبانهای دیگه ترکیب میکردن. این همه کلمات مشترک بین فارسی و انگلیسی و یونانی و عربی و ترکی و کردی که الکی نیست.
خلاصه که خواستم بگم افتخارکردن به چیزهایی که ساده بهمون دادن مثل همین سه تا کار راحتیه. رسیدن خودمون به دستاوردی که واقعا افتخار داشته باشه کار سختیه و انسان هم که همیشه کار راحت رو انتخاب میکنه. هی میگن ترکیه مولانا رو به اسم خودش زده در حالی که 99 درصد آثارش فارسیه یا ابن سینا رو به اسم ازبکستان زدن که اونم تکلیفش مشخصه. اسمزدن رو نمیدونم، اما اگه واقعا میخوایم این مفاخر رو واسه خودمون داشته باشیم و از راه درست افتخار کنیم، باید ازشون یاد بگیریم. آثارشون رو مطالعه کنیم و ازش بهره ببریم. اینطوری مال ما میشن.