یکی از دلایلی که برای شکست نسبتا ساده سرخپوستها در برابر مهاجران سفیدپوست آورده میشه، بدویبودن و نبود پیشرفت چشمگیر توی تمدن سرخپوستهاست. سفیدپوستهای مهاجر با تفنگ و شمشسرهای صیقلی حمله میکردن و سرخپوستها با نیزه و خنجرهای اولیه.
حالا اگه بخوایم یه دلیل واسه پیشرفتنکردن سرخپوستها بیاریم، چندپارگی و نبود تعامل بین قبایل مختلف سرخپوست رو میتونیم بگیم. تو بعضی فیلمها هم دیدید که سرخپوستها علاوه بر سفیدپوستها با خودشون هم میجنگیدن.
کلا اینا رو گفتم که برسم به ارتباط بین تعامل افراد جامعه و پیشرفت دانش. اغلب ما وقتی سرنوشت نوابغ رو میخونیم، اینطوریه که فلان قرن نیوتون بوده، فلان قرن اینشتین، فلان قرن ابن سینا، فلان قرن جابر بن حیان و همینطور تا آخر. انگار هر دورهای یه نابغه بوده که بار علمی و وظیفه اختراع و کشفکردن رو به دوش میکشیده.
اینطور نیست! اگه نگاه تاریخی داشته باشیم، فلاسفه یونان در دوره شکوه این کشور پشت سرهم پدید میومدن. افرادی مثل سقراط، افلاطون، ارسطو و غیره. اکثر دانشمندان ایرانی هم در عصر طلایی اسلام یعنی آغاز خلافت عباسی تا پایان اون توی حکومتهای قدرتمندی مثل سامانیان، سلجوقیان، غزنویان و غیره ظهور کردن. افرادی مثل ابن سینا، جابر بن حیان، ابوریحان بیرونی، خیام نیشابوری و غیره. بیشتر دانشمندان اروپایی رو هم ما بعد از رنسانس صنعتی این قاره دیدیم که موجب پیشرفت سریع کشورهای اون ناحیه شدن. اینطور نبوده که همه بیسواد باشن، حکومت فقیر و ضعیف، کشور بدون منابع و بعد نابغه هم پدید بیاد و کار شاخصی بهجا بذاره.
مثال موردی بخوام بزنم بهتره از داروین بگم که با شاگردش آلفرد والاس، بر سر انتشار زودتر نظریه تکامل و انتخاب طبیعی رقابت میکرد. لایب نیتز هم بهطور مستقل از نیوتون روی دیفرانسیل کار میکرد. جالبه بدونید که گراهام بل و آلیشا کری تو یه روز طرح تلفن رو بردن تا ثبت کنن. گراهام بل زودتر رسید و حالا هیچکس نامی از آلیشا کری نمیبره.
نتیجه این صحبتا میشه اینکه نبوغ و اختراع و کشف در خفا و انزوا رخ نمیده. همه دانشمندان و حتی ادیبان و نقاشان و مجسمهسازان نابغه، مدیون مفاخر قبل از خود و همزمان با خودشون هستن. یادتون بیاد حرفی که نیوتون میزد: «اگر من جلوتر را دیدهام، بهخاطر ایستادن بر شانه غولهاست.» غولهای زمانهات رو بشناس و بر شانههاشون سوار شو تا شاید بتونی نامی نیک از خودت به جا بذاری.