دیدی بعضیا هستن که رویدادهای ریز و درشت زندگی شخصی یا اجتماعی خودشون رو به یاد دارن؟ در مقابل یه عده هم هستن که راحت خیلی چیزها یادشون میره. گروه اول اغلب خودشون رو باهوش میدونن و به مغزشون افتخار میکنن. الآن میخوام بگم از نظر من این اتفاق چه دلایلی میتونه داشته باشه:
یک، ما وقتی میتونیم چیزی رو به خاطر بسپاریم که تلاش کنیم اون رو به یاد بیاریم، بدون اینکه از روش بخونیم یا ببینیم. یعنی سلولهای مغزی رو مجبور کنیم تا هرچقدر میتونن از اون رویداد رو به یاد بیارن، پس مدت طولانیتری هم توی ذهنشون میمونه. در نتیجه بهنظرم کسایی که زیاد فکر میکنن و مدام اتفاقاتشون با دوست یا خانواده رو مرور میکنن، جزو دسته اول قرار میگیرن. این لزوما چیز خوبی نیست و به نشخوار فکری میتونه منجر بشه.
دو، ما زمانی یه رویداد یا مفهوم یا مسئله رو بهتر متوجه میشیم و در نهایت بهتر به خاطر میسپاریم که توجه باکیفیتتری به اون داشته باشیم. کسایی که مالتی تسکر نیستن، یعنی نمیتونن چند کار همزمان انجام بدن، تو دسته اول قرار میگیرن. هرچند من معتقدم که چند وظیفهبودن اصلا وجود نداره و ما فقط تمرکزمون رو در بازههای زمانی کوتاه میشکنیم. وقتی فقط روی یه رویداد تمرکز کنی، اون رو بهتر به خاطر میسپاری تا اینکه همزمان به گوشی و لپتاپ و چای خوردنت هم توجه داشته باشی.
سه، اینکه هرچه داده کمتری به مغز بدی، احتمال اینکه شانس ذخیرهکردنشون توی مغز بیشتر بشه هم بالا میره. به نظر من کسایی که رویدادهای کمتری توی زندگیشون هست و توجهشون روی افراد و اتفاقات تقسیم نشده، بهتر میتونن چیزها رو به خاطر بسپارن. این افراد مثلا کارهای محدودی از لحاظ تعداد، نه مقیاس و کیفیت انجام میدن، ارتباطات اجتماعی و دوستان کمتری دارن و در نهایت، مغزشون اطلاعات کمتری دریافت و راحتتر پردازششون میکنه.
اینم فکری که امروز زد به کلهم. نمیدونم ثابتشده هست اصن یا نه. ولی نظر من بود با توجه به دادههای تجربی و مطالعاتی.