یه داستان قدیمی هست که میگه به تاجری گفتند اگر صد سکه بهت بدن چه کار میکنی. گفت با یک سکه محصول میخرم و با 99 سکه دیگه تبلیغش میکنم. حالا اینکه یکم اغراقه، ولی تو مقالهای نوشته بود، وقتی محصولت استارتاپت ساخته میشه، تازه باید همونقدر وقت و هزینه بکنی تا تبلیغ و بازاریابی بشه.
الآن که اپ درنگ آماده شده و توی بازار هست، حس غریبی دارم. نمیدونم باید چکار کنم. اینقدر اصلاح و ویژگی جدید واسه اپ به ذهنم میاد، اینقدر کار واسه بازاریابی و سوشالش به ذهنم میاد و اینقدر ایده داستانی و کارهای تولید به ذهنم میاد که نمیدونم با کدوم دستم بگیرمشون.
الآن واسه ذره ذره دیده و نصب شدن این اپ باید خرج کنم. باید تولید داستانها رو پیش ببرم. نکات فنی هم ماشالله بیشماره. کوچترین تغییر و اصلاح میتونه اپ رو داغون کنه یا کلی جلو بندازه. اپ درنگ تازه از اون کارهایی هست که بخش فنیش خیلی کمه. عملا چیز زیادی بیشتر از یک سایت آماده نداره، اما با ابزار اختصاصی.
خلاصه که خیلی آچمزم و نمیدونم هر ساعت رو به چه کاری اختصاص بدم. تازه چون به درآمد نرسیده هم باید اون طرف زمان بذارم تا پول هم دستم بیاد. همین فشار از چند طرف باعث میشه چندین ساعت یا چندین روز بشینم و از فکرکردن به حجم اونا، هیچ کاری نکنم.
در پی کمکردن هزینهها، مدیارایزم کنسل کردم تا ببینم آقای درنگ به کجا میرسه.